اگر شما هم بعد از دیدن سریال، چنین جملاتی به ذهنتان رسیده که «این کجاش طنز بود؟»، «تلخ نه، زهرمار بود.»، «ارزش هنری داشت؟»، «بیحیایی تا کجا..» و… . نفس عمیقی بکشید و جملهی «لعنت خدا بر دل سیاه شیطون» را پُرنَفَس ادا کنید؛ چون من نگاه دیگری دارم.
ابتدا با پاسخ به سه پرسش کلیشهای، موضعم را مشخص میکنم:
-سریال رو دوست داشتی؟
+بله
-باهاش خندیدی؟
+زیاد
-دیدنشو پیشنهاد میدی؟
+حتمن.
و اما…
برویم سراغ اصل ماجرا: «چرا سریال بچه گوزن مهم است؟»
۱
نگاه جسورانه به انسان
این قصه، نگاه عمیق و لُختی به انسان دارد. انسان؛ با تمام زیباییها و پلشتیهایش، با قدرتها و ضعفهایش، با اقدامات موثر و گند زدنهایش.
بله، احتمالن ماجرای زندگی دانی (قهرمان داستان) با تجربهی زیستهی ما تفاوت اساسی دارد، اما مگر میشود در لحظاتی، با هر کدام از شخصیتها (حتی به قدر اندک) همذاتپنداری نکرده باشیم؟ چرا حتی مارتای دیوانه میتواند احساس همدلی ما را برانگیزد؟
چون این قصهای است از هزاران روایتِ ما آدمهای طفلکی که میتوانیم به همان میزان که شرور هستیم، مُحق باشیم و همانقدر که بیرَحمیم، مهربان.
۲
شجاعت نگریستن به خویش
این سریال، داستانی واقعی از زندگی نویسنده (Richard Gadd) است. (بازیگر نقش اول هم خود اوست.)
در جایجای صحنهها و دیالوگها، شجاعتش در دیدن قصهی زندگیاش را تحسین کردم. او توانسته از خودش بیرون بیاید و از بالا به این بُرشِ مهیج، سیاه و طنزآلودِ زیستش نگاه کند.
در این روایت، جانب تمام شخصیتها رعایت شده است. با وجود رنج بزرگی که بر قهرمان داستان تحمیل شده، از محق بودن دیگر شخصیتها غافل نیست.
او در جایی میگوید «آره شما میتونید بگید تو یه قربانی هستی و نباید خودتو سرزنش کنی، حرف قشنگیه ولی بیاید روراست باشیم، من باید برمیگشتم اونجا تا بازم بهم تعرض بشه.»
دانی، کمبودهای روانی و عاطفیاش را دلیرانه به صحنه آورده و بیرحمانه به آنها میخندد. او حتی به ما هم اجازه میدهد بخندیم؛ هم به او، هم به خودمان. به تمام ناکامیها و افتضاحهایی که در زندگی به بار آوردهایم؛ بخندیم و نترسیم و عبور کنیم.
«دیگه نیازی به ترسیدن نبود، هیچ وقت نبود.»
۳
جنونِ شُهرت تا کجا؟
دانی در صحنهی خودافشاییاش از عطش رسیدن به شهرت میگوید. از اینکه دلش میخواسته برچسبِ «این آدم فلان برنامهست»، «این همون آدم خندهدارست» را بدست بیاورد تا از چنگِ قضاوتِ مردم خلاص شود.
او میکوشد از دانیِ ضعیف، بدبخت و مُزَلَّف رهایی یابد و این یکی از دلایل پنهان و مهمِ تَن دادنش به کارهای احمقانه است.
گاه هَوَلِ دستاوردی بزرگ بودن، از دلِ خودآگاهی بیرون نمیآید. گاه ابزار پر کردن خلاهایی است که نمیخواهیم (یا نمیتوانیم) با آنها روبرو شویم.
۴
مجهز به سلاح طنز
شما را نمیدانم ولی من در بعضی صحنهها، بلند خندیدم. به نظرم اگر همین روایت، در قالب تراژدی روی صحنه (یا جلوی دوربین) میرفت، آنقدری که باید اثرگذار نبود.
این طنز است که میتواند چنین قصهی دلخراش و دردناکی را به چنان اثر مهیج و گیرایی تبدیل کند، که تاب شنیدن (و دیدنش) را داشته باشیم.
برای رسیدن به اندکی تفاهم در زهرخند، بیایید چند صحنه (یا موقعیت) را با هم مرور کنیم.
یک: زندگی کردن دانی در خانهی مادر دوست دختر سابقش، اولین موقعیت طنزی بود که به دلم نشست و تا پایان قصه با آن بازی شد.
دو: پسر صاحبخانهاش مُرده و آشنایانِ عزادار توی آشپزخانه جمعاند. دانی با آن قیافهی مضحک وارد میشود و زیر نگاههای سنگین، غذایش را گرم میکند. (shit)
سه: دوست دختر سابقش (کیلی) به او گفته به شرطی میگذارم آنجا بمانی که آشوب وارد خانهی مادرم نکنی و مارتا (گولهی دردسر و تشنج) الان در آشپزخانهی مادرِ کیلی است.
چهار: دانی در یک شام رویایی با دوست دختر ترنسش، از تسلیم شدن مارتا و شرکت در «دورههای سازگاری اجتماعی» میگوید. آنها مشغول جشن گرفتن این پیروزیاند که متوجه میشویم، مارتا خبر دروغینِ تصادفِ دانی را به گوش پدر و مادرش رسانده.
۵
روایتی انگیزهبخش
لطفن گوجه پرت نکنید. بگذارید طرح یک خطی بچه گوزن را برایتان بگویم: «داستان آدم بازندهای که با پشت سر گذاشتن فلاکتهای بسیار، به دستاورد بزرگی رسید.»
اینکه آدمی بتواند از آن همه سیاهچال عبور کند، زِه نزند و خودش را برساند به اینجا که ما در جهان و فرهنگی دیگر بخوانیمش، انگیزهبخش و امیدوارکننده نیست؟
قدرتِ تاب آوردن آن میزان از سرخوردگی و باز هم ادامه دادن و رسیدن، برای من الهامبخش و تحسینبرانگیز بود. برای همین قصهاش را انگیزهبخش میدانم.
سخن پایانی
سریال بچه گوزن به قدری برای من گیرا و ارزشمند بود که منِ تنبل در دیدن فیلم و افتضاح در تماشای سریال را یکنَفَس پای لپتاپ نشاند. (البته اینکه کوتاه بود و تمام قسمتها را یکجا داشتم، بیتأثیر در این اتفاقِ مبارک نیست.)
فارغ از خردهروایتهایی که شاید برای ما (در فرهنگی متفاوت)، عجیب (و حتی گستاخانه) بنظر برسد، قصه سرشار از مفاهیم عمیق روانشناختی و اجتماعی است.
اگر کمی دندان به جگر بگذارید و سریال را تا انتها ببینید، کم کم به لایههای عمیق و ارزشمند آن خواهید رسید. من هم مشتاقم از کشف و شهود شما در این سفر بخوانم.
(البته پذیرای فحشهای قابل انتشارتان هستم. بهرحال اینجاییم تا آنقدر با کلمات جدل کنیم، که کار به سلاح گرم و سرد نکشد.)
سلام بر مریم عزیز🌷
ببین کاراتو! یهچیزایی میگی که آدم نتونه کامنت نذاره.
(مخصوصاً من که مرض کامنت بیقرار دارم)
اول بگم که من اصلا فیلمی نیستم، یعنی اهلش نیستم و طبیعتاً از اینایی هم که گفتی زیاد سر در نمیارم. با اینحال دوسدارم نظرمو بگم.
راستش وقتی از صحنههای طنزش مثال زدی تازه فهمیدم منظور از طنز بودن چیه، چون بهجز مثال دوم و کمی هم اول، به بقیهش توجه نداشتم.
هر چند به نظرم با چندتا صحنهٔ نهچندان مهم و قابل حذف، نمیشه یه فیلم رو در دستهی آثار طنز قرارداد. (نظر نامحبوب😁)
دیگر اینکه داستان یک خطی فیلم و نیز دیگر محسنات کلی که برشمردی، درونمایهی بسیاری از آثار هنری اعم از رمان و فیلم هست. حتماً خودت نمونههای بهتری هم ازش سراغ داری.
پس از این جهت هم نوآوری نمیبینم و به نظرم ارزش هنری منحصر به فردی محسوب نمیشه.
برای توضیح بیشتر میتونم به این جمله اشاره کنم که اخیراً از آقای کلانتری شنیدم:
«منظور از «شاهکار» اثریه که بدون اون ادبیات (یا هنر) فقیر خواهد بود.»
یادآوری میکنم که منظور من اصلاً دوستداشتن یا نداشتن این اثر نیست؛ شما پسندیدی، خیلی هم عالی، خیلی هم ممنون که این مطلبو نوشتی، من شخصاً آموختم ازت.
ولی من امثال این فیلم و فیلم نهنگ رو در دستهی پیامبازرگانیهای تاریخمصرفدار دستهبندی میکنم.
نه اینکه اثرگذار نیستن یا فراموش میشن (همونقدر که پیامبازرگانی خوب هم اثرگذار و فراموش نشدنیه)
منظور اینه که انقدر حرفهای عمیقتر و قویتر هست که چنین کارهایی در گرد و غبار زمان گم میشن و فقط به درد برای جلب مشتری مقطعی میخورن.
خیلی دیگه فیلسوفبازی درآوردم 😅 ینی کلی گفتم، باید جزئیتر و با مثالتر حرف زد.
ولی کلاً دوست دارم که دربارهی سلایقمون بیشتر حرف بزنیم. 🌹
سلام سلام فاطمه جان عزیز
ابتدا اینکه خیلی مرسی وقت گذاشتی خوندی و نظر جامعی هم دادی. ارزشمنده برام.
در مورد چند صحنهی غیر مهم و قابل حذف طنز باید بگم، تعداد این صحنهها بیشتر از این حرفهاست من همشو نیاوردم و برخی رو هم نمیشد گفت چون خانواده اینجا نشسته. پس بنظر من همچنان اثر طنز است اگر با نگاهی که مثلن ایرج پزشکزاد در کتاب «به یاد یار و دیار» میاره.
در مورد درونمایهی یک خطی هم ۱-ما بسیاری از شاهکارهای تاریخ سینمامون دقیقن بر اساس شاهپیرنگها ساخته میشن. پس اینکه طرح نوین نباشه خدشهای به خلاقیت قصه وارد نمیکنه. به هم زدن پیرنگ لازمهی خلاقیت نیست، نحوهی بیانه که تفاوت ایجاد میکنه. اصلن معروفه که میگن همهی موضوعات تکراریه، همه چی رو گفتن، طرز بیان نویسنده است که اثر رو متفاوت میکنه.
۲-من اصلن جایی نگفتم که این اثر شاهکاره و نیست اما لازم نیست حتمن شاهکار باشه تا بگیم مهمه. از نظر من این اثر مهمه به دلایلی که گفتم و دلایلی که نمیشد بگم.
خب باید بگم اگر فیلم نهنگ آرنوفسکی رو منظورتون هست من اونم دوست داشتم و بنظرم حرفی برای گفتن داشت. اینکه بگیم آثار مهمتری هم وجود داره بنظر من استدلال خوبی نیست. دست بالای دست بسیار است فاطمه جان. هر اثری رو باید در قالب و بافت خودش دید و نقد کرد. نه اینکه بگم اصلن مقایسه نکنیم چرا میشه ولی گاهی قیاس مع الفارقه و بنیان صحیحی نداره.
منم کیف کردم از این گپ و مشتاق شنیدن نظراتت هستم.
درود و سپاس
سلام مجدد مریم عزیز 🌹
خوشحالم و ممنونم برای جوابت.
خوشحال از اینکه جزء معدود آدمهای زندگیم هستی که انقدر از گپ زدن باهاش لذت بردم، انقدر روشن و مستدل و انقدر نکتهسنج.
ایوالله👌
فکر میکنم متوجه اشکالات نظر خودم شدم، تا حدودی.
از اینجا شروع کنم:
اول :
اینکه همهی صحنههای طنزشو نمیشه گفت، منو بر آن داشت که یه چیزایی رو هم در خصوصی تلگرام ازت بپرسم، چون دوست دارم بیشتر سر دربیارم. ولی در کل جالبه که در نقد این اثر هم نمیتونیم صریح باشیم.
و اگر ارزش اصلی این اثر در تابوشکنیش باشه، که گویا هست با توجه به حرفای شما، پس دیگه بیشتر از چشمم میفته.
همونطور که گفتم یه جاهاییش برام سوال بود که تا روشن نشه، نمیتونم نظر بدم.
دوم:
به یاد یار و دیار رو حتماً گیر میارم و میخونم، ممنون بابت معرفی🙏
راستی نمایشنامه بالاخره این زندگی… هم دیروز به دستم رسید، هنوز نخوندم کامل ولی عاشق مدل دیالوگنویسیش شدم.
سوم:
در مورد درونمایه، منظورم این بود که برای معرفی فیلم به عنوان فیلم مهم یا موفق این کافی نیست، چرا فیلمهای دیگه رو معرفی نکنیم؟
مسلماً خیلیها چنین مشکلی رو در زندگی داشتن ولی ازش حرفی نمیزنن (یاد فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند افتادم)
و باز اون بحث تابوشکنی، که اگه تنها مزیت فیلم همینه، به نظرم کمه.
برای معرفی به عنوان فیلم خوب، کمه این مزیت، میتونیم فیلمهای دیگهای رو معرفی کنیم، اینطور نیست ؟
ینی سوالم اینه که بهتر از این نبود که در این دوره معرفی بشه؟
(قبلاً میخواستم در لفافه بگم😅)
این جملهتو دوست داشتم:
«این که بگیم آثار مهمتری هم هست، استدلال خوبی نیست»
و درستی این جمله باعث شد این گپ به جونم بشینه،
بله، من شاید زیادی کلی گفتم و منظورم بیشتر همونی بود که در بند قبلی گفتم. برای معرفی، این فیلمو نپسندیدم.
شایدم چون هنوز در مورد «مهمبودنش» به تفاهم نرسیدیم.
و بازم فکر میکنم هرچی در مورد این بگیم، کم و بیش در مورد نهنگم صادقه.
مثلاً اینکه اینجور فیلما، در خدمت ایدئولوژی حاکم خودشون هستن، چیزی که اگر فیلمسازای اینجا مرتکبش بشن، بهشون میگیم « حکومتی» و از این کلمه به عنوان نقد اون فرد استفاده میکنیم،
ولی به بقیهی جاها میگیم «اثر انسانی»،
در صورتی که اینم دقیقاً همون حکومتی و پیامبازرگانیه.
بازم خیلی طولانی شد. پوزش🙏
منتظر سوالای خصوصی هم باش 😁
(این تهدید نبودا، یه جور اجازه گرفتن بود 😅)
فدای تو، قلب و بوس✋
سلام سلام
عاقا من خیلی کیف میکنم از این گپ و گفت.
خلاصهی جوابم به این کامنت جذاب اینه که:
من علت معرفی این سریال در طنزبانک۲ رو دقیق نمیدونم ولی اینکه چی باعث شد من دربارهش بنویسم رو میتونم بگم.
یک)پایهی این سریال، اجرایی تکنفره در صحنهی نمایش بوده و این مدل نگارش و اجرا جزء کارهای بزرگ و جدی هست که من بهش فکر میکنم.
دو)یه سری مفاهیم جرمشناختی توی سریال هست که برای منِ حقوق خونده جذاب و ایدهسازه.
سه)من از بچگی یه جور خودخندهزنی ناخودآگاه داشتم و از دیدن چنین شجاعتی لذت میبرم.
چهار)چندصدایی درش پررنگه و شخصیتهایی داره که کمتر ازشون گفته میشه. حداقل در سطح نتفلیکس.
پنج)برای سوالای خصوصی هم در خدمتتون هستم. اونجا درمورد چیزایی که نمیشه گفت بیشتر توضیح خواهم داد. 🙂
با ارادت و ماچ
سلام خانم کشفی عزیز
آنقدر رسا و جذاب تعرف کردید که مشتاق به دیدن این سریال شدم.
سلام خانم خوشگویان عزیز
سپاس از توجه و همراهیتون
سلام خانم کشفی عزیز
با نظرهای شما موافقم. خواستم سریال را به خیلیها معرفی کنم، اما در نهایت فقط توانستم آن را به پدرم پیشنهاد بدهم.
سلام فاطمه جان رحمتی
سپاس از حضور و نظرت.