برای خواندن قسمت قبلی کلیک کنید: قسمت سوم
خانم یوسفزاده از گوشهی چشم نگاهش کرد. پیراهن آبیاش چروکیده و روی پنجهی کفشهای مشکیاش خاک نشسته بود. گره در ابرو داشت و در عالم دیگری سر میکرد.
-بفرمایید داخل آقای رحمتی… آقای رحمتی… با شمام
+بله؟
-گفتم بفرمایید اتاق آقای جوادی.
+آهان… بله چشم… ممنونم.
چهرهی بشاش آقای جوادی با دیدن فرزاد در هم رفت. اشاره کرد بنشیند. فرزاد با پشت خمیده و نگاه خجالتزده نشست. توی ذهنش آنقدر سر و صدا بود که نمیدانست دقیقن به چه فکر میکند.
-خب؟
فرزاد به ظرف شکلات پایهدار روی میز خیره بود.
-فرزاد؟ چته؟… چرا یک هفته است تلفنتو خاموش کردی؟… این کارا چه معنی داره؟
+داغونم آقای جوادی.
-چی شده؟
فرزاد نمیتوانست به چشمهای جوادی نگاه کند. سرش را زیر انداخت. جوادی از پشت میزش بلند شد و روی صندلی روبروی فرزاد نشست.
+من فکر میکنم بهتره دنبال نیروی جدید باشین.
-چرا؟
+فلج شدم آقای جوادی… بدبختیام تمومی نداره… نمیتونم.
-کیه که بدبختیاش تموم بشه؟… اگه منتظر اون روزی، بهتره بری قبرستون… گرچه اونجا هم معلوم نیست تهش باشه… کی میدونه اون ور چی میگذره؟
آقای جوادی بلند شد. لیوان آب روی میزش را سر کشید و نزدیک پنجره ایستاد.
-زنم میخواد جدا بشه. جواب تلفنمو نمیده. حاضر نیس باهام حرف بزنه. دارم از استرس و فشار دیوونه میشم. امروز کاظم اومد دنبالم به زور کشیدم بیرون و الا یه هفته است خودمو توی خونه حبس کردم. نمیخوام ادامه بدم.
+تو که میگفتی انگیزهات تازه بیدار شده و میخوای تا ته قراردادنویسی بری…همین بود؟
-ولی زنم میخواد…
+اصلن هرچی… اگه همچین آدم بزدلی هستی که با یه بحران دست از هدفت میکشی من به زنت حق میدم بذاره بره…
خون توی صورت فرزاد جمع شد. رگ وسط پیشانیاش بالا آمد. بلند شد که از اتاق برود بیرون.
+داری میری به خانم یوسفزاده بگو یه فرم استعفا بهت بده.
یکهو بدنش سرد شد. این پا و آن پا کرد و از اتاق خارج شد.
***
«تو همیشه همینی. کاراتو نصفه رها میکنی. من چطور میتونم روی تو حساب کنم؟… من خسته شدم فرزاد… دیگه نمیخوام ادامه بدم. دیگه نمیتونم. ما فقط همو زخمی میکنیم. بیا تمومش کنیم… تو حتی از پس یه چالش معمولی هم نمیتونی بربیای بعد چطور میخوای تکیهگاه من باشی؟…»
با دستان لرزانش صوت را متوقف کرد. «چطور میتونه اینقدر بیرحم باشه؟» توی اینستاگرام چرخید و چند ویدئوی کوتاه دید. زن و مردی که بادکنکی را میترکانند و بخاطر رنگ صورتی که در فضا پخش شده، جیغ میکشند. مردی که ادای عزرائیل و نکیر و منکر را در میآورد. دختربچهای که روی آهنگ «از این کاراش خبر دارم ولی چه کنم دوسِش دارم» میرقصد. مرد سبیل کلفتی که در جواب تکههای برش خورده از سخنرانیهای سیاسیون میگوید: «جدی میفرمایید؟»
کلافه شد. اینستا را بست و دوباره وارد صفحهی چت مهناز شد. صوت دیگری را پخش کرد. «یادت رفته یه بار بخاطر یه دعوای بیخودی سه روز قهر کردی و غذا نخوردی؟… یادته بخاطر التماسای مادرت اومدم سراغت تا تمومش کنی و تا اشکمو درنیاوردی بیخیال نشدی؟… اینا رو بهش چی میگن؟ رفتار بالغانه؟… نه فرزاد تو توی ۱۰سالگیت موندی… آره تو خیلی باهوشی… خیلی خوب حرف میزنی… حافظهی خوبی داری ولی اینا برای من کافی نیست… یعنی بذار بگم اینا دیگه برام مهم نیس… من یه مردی میخواستم که جا نزنه… خودشو نبازه… ولی تو فقط ادعاشو داری… الانم حتم دارم خودتو حبس کردی توی اون اتاق لعنتیت و جواب هیچکیو نمیدی… نه؟… غیر اینه؟…»
موبایل را پرت کرد گوشهی اتاق. «آره راست میگه. من همون مزخرفیام که داره میگه. الانم دوباره جا زدم.» پتو را کشید روی صورتش. بوی تند عرق دماغش را سوازند. «خاک بر سرت فرزاد. دو هفته است حموم نرفتی. پاشو یه گلی بگیر به سرت.» دست برد تا ساعتش را از میز کنار تخت بردارد که فرم استعفا افتاد روی زمین. نشست. برگه را یکبار دیگر خواند.
«شاید این همون فرصتیه که به مهناز ثابت میکنه داره درموردم اشتباه میکنه. آره شاید خودش باشه. شاید اگه روشو کم کنم برگرده.» احساس کرد نیرویی زیر پوستش دوید. گوشی را از کنار کمد برداشت و برای آقای جوادی نوشت: «سلام. من میخوام یه فرصت دیگه بهم بدید. نمیخوام استعفا بدم. فردا برمیگردم سرکار.» دکمهی ارسال را زد و با ریشتراش به حمام رفت.
***
«شرایط صحت عقود: (مادهی ۱۹۰ قانون مدنی)
- قصد طرفین و رضای آنها
- اهلیت طرفین
- موضوع معین که مورد معامله باشد
- مشروعیت جهت معامله
بند یک، عقد را به وجود میآورد و رکن است. باقی بندها شرایط صحت و درستیاند.
توجه: برای اجرای این ۴ بند ضمانتاجرا وجود دارد. اگر یکی از این چهاربند نباشند عقد وارد یک وضعیت حقوقی غیرمعتبر میشود.
وضعیت حقوقی غیرمعتبر:
- بطلان
- عدم نفوذ
- عدم قابلیت استناد (غیر قابل استناد بودن)
انفساخ= عقد دارای یک دورهی اثرگذاری بوده و بعدن از بین میرود.
بطلان= از همان ابتدا آثار قرارداد به وجود نیامده است.
*عقود جایز با مرگ یا حجر طرفین عقد، منفسخ میشوند، نه باطل! چون یک دورهی معتبر و صحیح وجود داشته است.
فرق بطلان و عدم نفوذ= در بطلان قرارداد از اساس باطل است و باید از نو ایجاد شود ولی عقد غیرنافذ را میتوان اصلاح کرد.
شباهت بطلان و عدم نفوذ= هر دو اثر حقوقی ندارند. (معتبر نیستند.)
*عدم نفوذ، نتیجهی عدم رضایت است. یعنی قصد وجود دارد، رضایت نیست. بطلان اما حاصل نبودن قصد است.
نکتهها
یک: افراد در انتخاب شکل قرارداد و طرف آن اختیار و آزادی دارند. مادهی ۱۰ قانون مدنی به اصل آزادی قراردادها اشاره میکند و میگوید: « قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نمودهاند در صورتی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است.»
*اشخاص ملزم به قراردادن خواستههایشان در قالب عقود معین در قانون نیستند.
دو: هر عقدی که منعقد شود، لازمالوفا است مگر حق برهم زدن آن وجود داشته باشد. (مثل اقاله و خیارات.)
سه: اصل در انعقاد قراردادها «تراضی» است و نیاز به چیز دیگری ندارد.
برای تحقق تراضی به چهار چیز نیاز داریم:
- انشاء قصد و رضا
- اعلام قصد و رضا (قصد و رضا یک امر درونی است و به شکل صریحی باید اعلام شود.)
- توافق دو اراده
- سلامت اراده
قلمروی تراضی ۳ محدودیت دارد: (یعنی قراردادی میتوانیم تنظیم کنیم که خارج از اینها نباشد.)
- قانون (اشاره شده در مادهی ۱۰ قانون مدنی)
- نظم عمومی (مادهی ۹۷۵ قانون مدنی)
- اخلاق حسنه (مادهی ۹۷۵ قانون مدنی)
سوال: آیا تمام قوانین، محدودههایی غیر قابل تخطی هستند؟
قوانین را به دو دسته تقسیم میکنیم:
- قانون آمره= قواعدی که مربوط به نظم عمومی و اخلاق حسنه هستند و نمیتوان از چارچوبشان تخطی کرد.
- قوانین تکمیلی (تفسیری)= در مواردی که طرفین ارادهی خوشان را بیان نکردهاند (سکوت کردهاند) قانون تکلیف را مشخص میکند. (قوانینی که برای تکمیل یا تفسیر ارادهی طرفین وضع شدهاند.)
توجه: برای تشخیص قواعد آمره و تفسیری در قراردادها معیار دقیقی وجود ندارد اما ضابطههای نسبی میتوان ارائه کرد:
- قواعد حقوقی که ناظر به شرایط اساسی صحت قراردادهاست = معمولن آمره هستند.
- قواعدی که دربارهی آثار مالی قراردادهاست= عمومن تفسیریاند.
- قواعدی که درمورد آثار غیر مالی (به ویژه احوال شخصیه)= معمولن آمره هستند.
*احوال شخصیه: مثل نکاح، طاق، ارث، وصیت
نظم عمومی= به کلیت جامعه مربوط میشود. دلیل وجود قواعد نظم عمومی در کنار قانون این است که نمیتوان همه چیز را در قالب قانون آورد. (گاه مصلحت نیست.)
*تشخیص اینکه قرارداد خلاف نظم عمومی است یا نه؟ با قاضی است.
اخلاق حسنه= یعنی اخلاق افراد اهل تقوی و مراعات. قواعد اخلاق حسنه میتواند در قانون پیشبینی شود یا در قالب نظم عمومی، اما اگر در این دو شکل هم نباشد باز محدودکننده است.
مادهی ۹۷۵ قانون مدنی از اخلاق حسنه و نظم عمومی بعنوان دو عنصر محدودکننده نام برده است: «محکمه نمیتواند قوانین خارجی و یا قراردادهای خصوصی را که برخلاف اخلاق حسنه بوده و یا به واسطه جریحهدار کردن احساسات جامعه یا به علت دیگر مخالف با نظم عمومی محسوب میشود به موقع اجرا گذارد اگرچه اجراء قوانین مزبور اصولا مجاز باشد.»
نسبت «قانون»، «نظم عمومی» و «اخلاق حسنه» = عموم و خصوص من وجه»
بلند شد. رفت توی آشپرخانه تا موبایلش را بردارد. قبل شروع به خواندن جزوه، گوشی را توی کشوی کابینت گذاشته بود تا در دسترسش نباشد. نفس عمیق کشید. «من فقط میخوام یه سرچ ساده کنم و نمیذارم هیچ پیامی منو بهم بریزه. باشه؟» اینترنت را روشن کرد. توی گوگل جستجو کرد و گوشهی سررسیدش نوشت: «عموم و خصوص من وجه: در برخی مصادیق همپوشانی دارند ولی هر کدام مصادیق مختص به خود را نیز دارند.»
اسم آقای جوادی را روی صفحه دیده بود. پیامش را باز کرد. «سلام فردا حضوری صحبت میکنیم.» تنش لرزید. نفس عمیق کشید و به جملهی کمرنگ روی آینه خیره شد. «ترس تو رو نمیکُشه فرزاد. باشه؟»