دکتر امرسن  این کار مهمیه که باید انجام بدم.

کِن  برای کی مهمه؟

دکتر امرسن  برای تو.

کِن  قضاوتش با خودمه.

دکتر امرسن  گمون نمی‌کنم. تو حتی نمی‌دونی چی توی این سرنگه.

کِن  استنباط من اینه که تزریق این سرنگ یکی از سلسله اقداماتیه که برای زنده نگه داشتن من انجام می‌شه.

دکتر امرسن  می‌شه این‌طوری هم گفت.

کِن  پس مهم نیست. من تصمیم گرفته‌م زنده نمونم.

دکتر امرسن  ولی تو نمی‌تونی این تصمیمو بگیری.

کِن  چرا نمی‌تونم؟

دکتر امرسن  تو الان خیلی افسرده‌یی.

کِن  تعجبی هم داره؟

دکتر امرسن  البته که نه؛ کاملا طبیعیه. به جسم تو آسیب زیادی وارد اومده؛ خیلی وقت می‌بره آدم بتونه با موقعیت جدیدش کنار بیاد. کار من زیاد طول نمی‌کشه.

کِن  اون سوزنو توی بدن من فرو نکن!

بالاخره این زندگی مال کیه؟ | برایان کلارک | احمد کسایی‌پور

کتاب را که تمام کردم، نوشتم: «باهاش خندیدم. حرص خوردم. رگ حقوقی‌ام بالا زد. استدلال کردم. کیف کردم. بغض کردم. عمیقن فکر کردم. مچکرم برایان کلارک. مچکرم.»

خواندن این نمایشنامه مرا به سه خاطره در گذشته برد که از دل هریک دلیلی برای ضرورت معرفی‌اش یافتم.

۱

چون به برخی باورهایمان درباره‌ی «حق انتخاب» حمله می‌کند

سر یکی از کلاس‌های دوره‌ی لیسانس بود که با اُتانازی (به‌مرگی، مرگ شیرین، بیمارکشی طبی و…) آشنا شدم. نظرات مخالف و موافق زیادی درباره‌اش وجود داشت و هر کدام به دلیلی، مرا مجذوب می‌کرد.

با خواندن این اثر در آن خاطرات غور کردم و دوباره از خودم پرسیدم «بالاخره این زندگی مال کیه؟» کلارک با زیرکی موضوع «حق حیات و مرگ» را پیش رویت پهن می‌کند و از تو می‌خواهد در باور شخصیت‌های قصه دقیق شوی. حق با کیست؟ کدام استدلال قوی‌تر است؟ شما بودید چه می‌کردید؟

این نمایش خلاق و هوشمند آدمی را با سوال‌هایی بنیادین درباره‌ی آزادی انتخاب مواجه می‌کند که برای هر انسان اهل‌اندیشه‌ای (به ویژه برای حقوق‌خواندگان) کارآمد است.

  • مرز آزادی انتخاب کجاست؟
  • اگر حق انتخاب را از بشر بگیرند از آدمیت نمی‌افتد؟
  • گستره‌ی حق ما بر جسم‌مان چقدر است؟
  • دیگری می‌تواند برای جسم ما تصمیم بگیرد؟ مثلن چه کسی؟
  • اگر به ضرر خودمان عمل کنیم باز هم در حق بر بدن آزادیم؟
  • خودکشی کاری غیراخلاقی است؟ بر مبنای کدام اخلاق؟
  • اصلن ارزش‌های اخلاقی را چه کس و چه چیزی حق دارد تعیین کند؟

به قول کِن (شخصیت اصلی): «از کجا معلوم اصول اخلاقی تو بهتر از مال منه؟»

۲

چون امکان تجربه‌ی دور از دسترسی را برایمان فراهم می‌کند

گروه مناظره، که حرکتی خودجوش در سال‌های ابتدایی دانشگاه بود، اولین مواجهه‌ی جدی و حرفه‌ای من با ظرایف مناظره‌های بزرگ بود.

یکی از تمرین‌های جذاب و کارآمد ما در آن دوره، جابجایی در گروه‌های موافق و مخالف بود. موضوعی می‌گذاشتیم وسط و یکبار در مخالفت با آن و باردیگر در موافقتش استدلال می‌کردیم. طبیعی بود که اغلب، نظر واقعی خودمان فقط در یک گروه جای می‌گرفت اما به اجبار خود را جای طرف مقابل قرار می‌دادیم و از دید او به ماجرا نگاه می‌کردیم.

نمایش «بالاخره این زندگی مال کیه؟» برای شما این فرصت را فراهم می‌کند که از زاویه‌ی دید یک معلول به دنیا بنگرید. او چه می‌خواهد؟ زندگی برایش چه معنایی دارد؟ درباره‌ی فداکاری اطرافیانش چگونه می‌اندیشد؟ واکنش افراد را چطور تحلیل می‌کند؟

این قصه، ما را در جایگاه فردی که حق انتخاب از او گرفته شده قرار می‌دهد. به این واسطه می‌توانیم احساس نادیده انگاشته شدن را (اندکی) درک کنیم. کِن جایی می‌گوید: «برای اولین بار توی شش ماه اخیر دوباره احساس می‌کنم آدمم.» شاید همین تلنگر سبب شود به انتخاب دیگران احترام بگذاریم و از استبداد درونیمان بکاهیم.

۳

چون متقاعدسازی یادمان می‌دهد

در کارگاه‌های مذاکره‌ی کلینیک حقوقی، تمرکزمان بر تمرین عملی بود. آن زمان به روش‌های مختلف برای ساختن موقعیت‌های زنده‌ی مذاکره فکر می‌کردم و برخی به مرحله‌ی اجرا می‌رسید.  خواندن شاهکار کلارک به من یاد داد؛ دیالوگ‌های پینگ‌پونگی یکی از الگوهای جذاب و مفید برای تمرین مذاکره است.  

شخصیت اصلی این نمایش، مدام در حال چانه‌زنی است و آن طرف میز دکتری داریم که می‌کوشد بیمارش را زنده نگاه دارد. هر کدام مواضع و منافعی دارند و از هیچ حربه‌ای برای رسیدن به مقصودشان غفلت نمی‌ورزند.

تکنیک‌های درست و غلط متقاعدسازی را می‌توانید در صحنه‌های مختلف نمایش ببینید و یکی از زمین‌های مناسب برای یادگیری عملی مغالطات است.

در این مذاکره‌ی نفس‌گیر و حساس هیچ راه میانه‌ای وجود ندارد. موضوع مرگ و زندگی است و طرفین به وضوح دنبال پیروزی‌اند. «می‌دونم که دارم از این مبارزه لذت می‌برم و باید مطمئن بشم که می‌خوام پیروز بشم، واقعن می‌خوام به هدفم از این مبارزه برسم، نه فقط برای اینکه به خودم ثابت کرده باشم که هنوز زنده‌م.»*

*دیالوگ کِن خطاب به دکتر اسکات

سخن پایانی

نمایشنامه‌ی «بالاخره این زندگی مال کیه؟» نه تنها حظ هنری وافری نصیب‌مان می‌کند، بلکه ما را به تفکر درباره‌ی مباحث عمیق فلسفی و یادگیری فنون استدلال و مذاکره وا می‌دارد.

این روایت، فرصتی است برای تجربه‌ی موقعیت‌هایی که شاید هیچ‌گاه در زندگی حقیقی با آن مواجه نشویم و درکش از ما انسان وسیع‌تری خواهد ساخت.

در پایان پیشنهاد می‌کنم پس از خواندن کتاب، خودتان را جای دو طرز تفکر قرار دهید و بکوشید از جانب هر کدام استدلال کنید. این تمرین ساده، به مرور قوه‌ی مباحثه‌ی شما را تقویت خواهد کرد.

مشتاق خواندن نظرتان درباره‌ی نمایشنامه هستم.

10 دیدگاه برای “چرا نمایشنامه‌ی «بالاخره این زندگی مال کیه؟» را باید خواند؟

  1. فاطمه ایمانی گفته:

    سلام و درود مریم جان

    عالی بود عالی مثل همیشه
    و چه خوب که به مقاله‌ی معرفی کتاب مغالطات لینک دادی، اون مقاله‌ هم محشر بود، واقعا کیف کردم چون دقیقا دنبال همچین کتابی بودم.
    سپاس فراوان 🙏🌹

  2. فاطمه ایمانی گفته:

    اسم این نمایشنامه رو هم چند بار استاد از کلانتری شنیده بودم، ولی هنوز نخوندم، خیلی قشنگ تعریفش کردی، اصن دیگه نمیشه عقب انداختش.
    تا الان که هر وقت به اسمش فکر می‌کردم، یاد نوید محمدزاده و آزاده صمدی میفتادم و اون صحنه‌ای که ازشون دیده بودم 😂
    حالا بعد از خوندن خود نمایشنامه حتمن دوباره اینجا کامنت میذارم.

  3. فاطمه ایمانی گفته:

    سه تا کامنت گذاشتم چون طراح سایت گفت در دیده‌شدن سایت تأثیر داره 😅 دیگه کاری که از دستم بر میومد فعلا،
    البته من لینک بعضی از مقاله هاتو توی کانال آموزشی ایتا هم میذارم.
    عالی می‌نویسی👌 موفق باشی 🌹

  4. پریسا سعادت گفته:

    چه گروه خفنی برای مناظره داشتین مریم، جایجایی تو گروه موافق و مخالف خیلی حرکت خفنی برای یادگیری بوده👍🤌😮
    معرفی کامل و خیلی قشنگی بود، حتمن این نمایشنامه رو می‌خونم.👍❤️

  5. سینا سعیدی پور گفته:

    اگر مقوله X در کتاب Y بسط یا گسترش یا توضیح داده شده، نمیشه ردش رو زد و ازش در جهت فهم بیشتر مقوله X استفاده کرد مگر اینکه علم حداقلی نسبت به X داشته باشیم. نسبت به وجودش، مفهومش و کاربرد هاش.
    به همین علت، حدس نمی‌زنم که سوالاتی که توی دلیل اولتون برای خوندن این کتاب مطرح کردید، به ذهن مخاطب عام بعد خوندن این کتاب برسه یا، همین مخاطب عام، بتونه از مفاهیم فلسفی، حقوقیش استفاده کنه. هرچند که هیچ کدوم حرف هام در نفی لذتی که این دست کتاب ها در مخاطب بوجود می آرند نیست. تشکر بابت معرفی.

    • مریم کشفی گفته:

      جناب سعیدی پور گرامی
      درود
      بنظرم هنر ابزاریه واسه درگیر کردن ناخودآگاه افراد نسبت به چیزهایی که شاید دغدغه‌شون نیست. من با حرف شما تا جایی موافقم که در مورد خودآگاه صحبت کنیم.
      بنظرم خواننده‌ی مشتاق قلقلک مبهمی رو درونش حس می‌کنه که شاید طرح همین پرسش‌ها به شفافیتش کمک کنه.
      بعلاوه مفهومی مثل «حق انتخاب» چیزیه که همه در زیست خودشون باهاش مواجه هستن شاید از این زاویه بهش نگاه نکرده باشن ولی دور از تجربه‌ی زیست‌شون هم نیست.
      البته که در دلیل اول، من مخاطبین حقوقی رو بیشتر مدنظرم داشتم و از این جهت حرف شما متین است.

      سپاسگزارم از حضور و بازخوردتون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *