تابحال به «دنیای وارونه» فکر کردید؟
جهانی که در آن تمام مناسباتی که میشناسید برعکس شود؛ فقیر جای ثروتمند را بگیرد و عامی بر کرسی سیاست بنشیند. همان قلمرویی که هنجارهای کنونی را از رونق انداخته و لبریز از آزادی و رهایی از تمام سختگیریها و فشارهای زندگی عادی است.
این جادویی است که بشر به وقت تاریکی و خفقان آرزو میکند، تا تمام قواعد زیست رسمی را بر هم زند و جایی برای دیده شدن بیابد.
مراسم «میرِ نوروزی» در ایران قدیم، گواهِ قدمتِ این تمناست.
در آن زمان رسم بود که در ایام نوروز، فردی عامی (از طبقات پایین جامعه) را بر تخت سلطنت مینشاندند و شاه همهی قدرت و اختیار خویش را به او میسپرد. میر نوروزی دستوراتی صادر میکرد و دیگران مکلف به اطاعت بودند. این سلطنتِ دروغین که جز برای خنده و تفریح نبود، بعد از چند روز به پایان میرسید و همه چیز به روال عادی بر میگشت.
نمونههای مشابه چنین تفننی در تمدنهای دیگر بسیار است. پنداری غریزهای بشری ما را به چنین میلی هدایت میکند.
در این نوشتار بر آنم به چنین افسونی دعوتتان کنم تا در این سفرِ ۷ دقیقه ای به گوشه و کنار این سرزمین سرک بکشیم و با مردمانش بیشتر مأنوس شویم. امید که این سیاحت، اندکی گرد ملال و خفقان از دلتان بِزُداید.
جرمشناسی فرهنگی و زندگی دوم
جرمشناسی فرهنگی، جرم را جور دیگری میبیند. (متفاوت از نگاه زیستی و روانشناختی). در این رویکرد، آدمی و تجربهی زیسته، احساسات و قصههایش نقطهی تمرکز برای تحلیل رفتارهای بزهکارانه هستند.
کارناوال جرم کشوری است در قارهی جرمشناسی فرهنگی. مملکتی فارغ از مرزبندیها و قوانین دست و پاگیر دنیای متمدن که مردمانش زیست متفاوتی را تجربه میکنند؛ به همین دلیل به آن «زندگی کارناوالی» یا «زندگی دوم» نیز میگویند.
این اقلیم پذیرای افرادِ طردشده، حاشیهنشین و کمبهره است که خود را قربانی و محروم از قدرت، امتیاز و پایگاه اجتماعی میدانند.
«زندگی دوم» جایی است برای فرار از چارچوبها و الزامات زندگی عقلانی و تنها یک قانون دارد؛ «قانون آزادی و رهایی از قید و بندهای زندگی واقعی».
جرمشناسی فرهنگی به دنبال برهم زدن تصویر غلوشده و تمامن نفرتانگیز دربارهی ساکنان این سرزمین است. این دیدگاه قصد دارد با درک درست رفتار این مردم و رهایی از نفرتپراکنی نسبت به آنها، جلوی حذف و نادیدهانگاریشان را بگیرد.
چرا «کارناوال»؟
این سوالی است که عمومن بعد از شنیدن موضوع پایاننامهام پرسیده میشود. یافتن ارتباط کارناوال با جرم و تحلیل جرمشناسی در نگاه اول، دشوار است. بنابراین بیایید کمی دربارهی ریشهی لغوی «کارناوال» گفتگو کنیم.
برخی منابع، مبدأ پیدایش این واژه را جشنوارهی «ناویگیوم ایزیدیس» (Navigium Isidis) میدانند. جشنی در روم باستان برای پاسداشت الههی ایزیس، که افراد با صورتهای ماسکزده در آن شرکت میکردند و با تشریفات ویژهای اجرا میشد. (کارناوال ریو در برزیل نمونهی امروزی چنین تشریفاتی است.)
از آنجا که در این بزم، قایقی چوبی توسط افراد نقابدار دنبال میشد، واژهی لاتینِ «carrus navali» به معنای واگن آبی یا واگن شناور، بعدها به carnival تغییر شکل داد.
در قولی دیگر، ریشهی کارناوال را در اصطلاح لاتین «Carne Vale» (به معنای Farewell to meat/خداحافظی با گوشت) باید جُست. این اصطلاح اشاره به جشنی در فرهنگ مسیحیت دارد که چند روز مانده به دورهی پرهیز (شبیه ماه رمضان در اسلام) برگزار میشد. در این بزم، افراد به خوردن افراطی آنچه در دورهی پرهیز ممنوع بود، میپرداختند.
با بررسی دیدگاههای متفاوت دربارهی ریشهی «کارناوال»، میتوان نتیجه گرفت؛ این کلمه اشاره دارد به جشن و پایکوبی همراه با زیادهروی و خروج از عرف رایج.
ویراژ دادن ماشینهای سرقتی
پرسدی (Presdee) در کتاب «جرمشناسی فرهنگی و کارناوال جرم» به یکی از بهترین نمونههای جرایم کارناوالی اشاره میکند که برای درک بهتر این مفهوم ضروری است.
در سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ برخی شهرهای بریتانیا شاهد نمایش «ویراژ دادن ماشینهای سرقتی» بودند. عدهای ماشینهای گرانقیمت را می دزدیدند و آنها را تحویل گروه دیگری میدادند تا برای برگزاری یک مسابقهی ماشینسواری غیرقانونی آماده کنند.
این نمایش در شهرکها با حضور تماشاگرانی برگزار میشد که برای لذت بردن از این اجرا، مایل به پرداخت پول بودند. در پایان مسابقه، ماشینهای سرقتی را در بیایان میسوزاندند.
پرسدی میگوید: «این نمایش برای دستیابی به چیزهای مهم و سرنوشتساز نبود، بلکه صرفن به منظور سرگرمی و کسب لذت انجام میشد. شرکتکنندگان اغلب به شور و هیجان نمایش و تعقیب و دستگیری احتمالی بعدِ آن اشاره میکردند.»
چه چیز سبب گرایش افراد به این سبک رانندگی و نمایش میشود؟
پرسدی در پاسخ، به دو عنصر اساسی اشاره میکند:
- نزدیکی خطر؛ هم از منظر قانون (احتمال تعقیب و دستگیری) و هم از منظر تصادف و مرگ
- وقیحانه جشن گرفتنِ تبهکاری و عمل خلاف
عناصر سازندهی کارناوال جرم
وقتی ایدهی کارناوال جرم را برای دیگران شرح میدهم، ناخودآگاه در پی یافتن مصادیقش هستند. برای رسیدن به قوهی تشخیص، ملاکهایی برای تمایز رفتارهای کارناوالی از سایر جرایم و انحرافات برایتان می آورم تا با تحلیل کارناوالی پدیدههای پیرامونتان، حظ وافری از این سفر ببرید.
یک: خنده (Laughter)
اولین ویژگی زندگی کارناوالی «خنده و شادمانی» است. (می توان در مفهومی گستردهتر آن را لذت (Pleasure) هم نامید.)
انسان مدرن در گیرودارِ چارچوبهای کسالتبارِ نظام اجتماعی به دنبال روزنهای برای شادمانی است و این میتواند بهانهای برای تبدیل جرم (انحراف) به جشن و پایکوبی باشد.
بعلاوه، «خندهی کارناوال» راهی است برای عبور از خط قرمزهایی که جامعه بر حفظ آنها اصرار دارد. مجرمِ کارناوالی از «خنده» بعنوان ابزاری برای تخریب جدیتِ حاصل از عقلانیت و سازماندهی، استفاده میکند که لذت و سرخوشی نیز میآفریند.
دو: زیادهروی (Excess)
کارناوال، زیادهروی را مجاز (و حتی مثبت) تلقی میکند. افراط در خوردن و آشامیدن، خودآرایی، روابط جنسی، سرعت، سر و صدا و…
در کارناوالهای باستانی، این افراط وسیلهای بود برای غلبه بر مشکلات معیشتی و کمبودهای زندگی اجتماعی.
انسان امروز نیز برای فرار از روزمرگی (که مولود قواعد سفت و سخت مدرنیته است) به فضای کارناوالی و زیادهرویاش پناه میبرد. پنداری «تندروی» چارهای است برای تخلیهی احساساتِ تلنبارشدهی انسانِ عقلزده.
سه: تخطی (Transgression)
وقتی از زیادهروی و نقش مرکزیاش در شکلگیری رفتارهای کارناوالی حرف میزنیم ناگزیر به «تخطی» میرسیم.
تخطی، از طرفی بر لذت و هیجان میافزاید و از سوی دیگر به نوعی زبان شورش و اعتراض علیه قواعد تحمیلی موجود است. به بیان پرسدی: «کارناوال تخطی را تجویز میکند و بدین صورت به روشنی، ارزشهای مسلط را به مبارزه میطلبد یا ریشخند میکند.»
کارناوال جرم، جزیرهی متروکی است که مرز قواعدش را از تمام چارچوبهای متداول جدا میسازد و تخطی از قواعد و آدابِ معمولِ جامعه، در قلمرو آن به «هنجار» تبدیل میشود.
چهار: واژگونسازی (Reversal)
میر نوروزی که در ابتدای مقاله از آن گفتم، نمونهی بارزی از کارکردِ وارونهسازیِ کارناوال است.
زندگی دوم، واژگون کردن ساختار اجتماعی را برای مردمانش ممکن میکند تا بتوانند ارزشهای طبقهی مسلط جامعه را ریشخند نمایند.
در مثالِ مسابقه با ماشینهای سرقتی، مردمِ زندگی کارناوالی با تخریب ارزشهای مصرفگرایی (و لوکسستایی)، حکمرانی (موقتی) بر فضای شهری را تجربه میکنند.
انگیزهها و احساسات مردمان دنیای کارناوالی
چگونه با مجرمان، (بیشتر) همزاتپنداری کنیم؟
با ورود به لایههای عمیق پدیدهی مجرمانه و این ممکن نیست جز با کالبدشکافی درونیِ مرتکبین.
در این بخش با بررسی ۳ انگیزهی کلیدی مردمان زندگی کارناوالی، گامی برای درک بهتر ساکنان این سرزمین برمیداریم.
یک: لذت و هیجان
نقطهی تمایز جرایم کارناوالی از سایر جرایم (و انحرافات) انگیزهی «کسب لذت و هیجان» است.
سرچشمهی این انگیزه کجاست؟
بیایید برای یافتن پاسخ برویم سراغ «جامعهشناسی احساسات». ایدهی کلی این دیدگاه؛ نقشِ جامعه در شکلگیری، تفسیر و نحوهی بروز احساسات است.
فرهنگی که در آن رشد میکنیم، تأثیر مهمی در نوع مواجههی ما با عواطفمان دارد. شکل پیچیدهی ساختار اجتماعی، تخصصی شدن مشاغل و دشواری روابط انسانی، ما را وادار میکند «همرنگ جماعت» شویم.
این همگنیِ اجباری، سیستم خودکنترلی قدرتمندی در ما شکل میدهد تا بتوانیم هیجانات و احساسات خود را کنترل کنیم چرا که خروج از این رویه (رها کردن تمایلات و عواطف) سبب نکوهش اجتماعی است.
«کالاگونه شدنِ»* احساسات و عواطف، انسان را به گردابِ کسالت، از خودبیگانگی و خفقان میکشاند. همین موضوع، سبب چنگ انداختن بشر به هر امر نامتعارفی برای خلاصی است.
از این رو پرسدی معتقد است: «در جهانی که غمگین و کسالتبار است، نیازی روزانه به لذتهای جشنی و کارناوال وجود دارد.»
*اصطلاحی است که آرلی هُکشایلد (Arlie Hochschild) در کتاب «قلبهای کوکشده» برای توصیف بازیگری و کنترل احساسات بشر مدرن، به کار میبرد.
دو: کسب قدرت و آزادی نمادین
«نیاز به قدرت» و «نیاز به آزادی» دو مورد از پنج نیاز اساسی بشراند که گلاسر در «تئوری انتخاب» به آن اشاره کرده است.
نیاز به قدرت یعنی نیاز به کسب توانمندی، ثروت، تأثیرگذاری و موفقیت. این نیاز همچنین شامل حس پیشرفت، افتخار، خودارزشمندی و خودشکوفایی میشود.
نیاز به آزادی همان «توانایی انتخاب» است. بشر با طلب آزادی در پی ابراز مختارانهی خویش و رهایی از کنترل و فشارهای غیرضروری بیرونی است.
ساختارِ سلسلهمراتبی جوامع و تمرکز قدرت در دست قشری محدود، منجر به سرکوبِ قدرتطلبی و آزادیخواهی دیگر طبقات میشود.
همین محرومیت، سبب گشوده شدن دروازههای زندگی دوم به روی این اقشار است. آنها به سرزمین دیگری مهاجرت میکنند تا دنیای وارونهی خویش را بسازند و به صاحبان قدرت و آزادی بدل گردند.
سه: رهایی از تکرار، بیمعنایی و ملالت
در ۳ بخش تشریحش میکنم.
۱
وقتی جامعه با وسواس، از معیارهایی که برای نمایشِ کفایت و کارایی معین نموده، پاسداری میکند؛ خلاقیت و تازگی، برچسبِ «بیلیاقتی» میگیرد و به حاشیه رانده میشود.
انسان محبوس در «قفسِ آهنینِ عقل و بروکراسی»* برای رهایی از این تکرار، به اقداماتِ برهمزنندهی این نظم، روی میآورد و هیجان (پیشبینیناپذیری) را به رگهای زندگیِ بیروح خویش بازمیگرداند.
۲
با به حاشیه رانده شدن دین و باورهای متافیزیک، خلأیی در زندگی بشر پدید آمده که چارهپذیر نیست؛ چون در گذشته جادو، مذهب و برهانهای متافیزیکی، پاسخی برای درد، رنج، ناملایمات و بیعدالتیها داشت که عقلگرایی ندارد. (مسئلهی معنا امری عقلانی نیست.)
ابتلا به «بیمعنایی» انسان را نیازمند زیستی وارونه، برای یافتنِ معنا میکند.
۳
ملالت (Boredom) مفهومی است که فِرِل آن را محصولِ «انسانزدایی مدرنسیم» میدانست. او در یکی از مقالاتش از جرایمی مینویسد که علیه خود «ملال» رخ میدهند.
یکی از آنها، کارناوالی است که در سال ۱۹۹۶ در لندن برگزار شد. گروهی، بزرگراه را غیرقانونی خاموش میکنند و با پخش موسیقی به رقص خیابانی میپردازند.
فرل با جملهای تکاندهنده، پیام این کارناوال را بیان میکند: «جامعهای که هرگونه ماجراجویی را از بین میبرد، نابودی خویش را تنها ماجراجویی ممکن میسازد.»
*اصطلاحی که ماکس وبر در توصیف جامعهی مدرن ارائه کرده است.
سخن پایانی
کارناوال جرم شورشی است علیه ساختاربندی، چارچوبگرایی و قواعد تحمیلی جامعهی نخبگانی که در آن «جرم» قالبی جشنگونه به خود میگیرد.
مردمان زندگی دوم، نویسندگان نمایشی هستند که برای کسب لذت، قدرت، آزادی و رهایی از خمودگی مدرنسیم، آن را روی صحنه میبرند.
در این مقاله سعی کردم به موجزترین شکل، دنیای مجرمان کارناوالی را تشریح کنم تا دریچهی تازهای برای بررسی و تحلیل رفتارهای خلاف قاعده، به رویتان بگشایم. در مقالات بعدی ابعاد مختلفِ زندگی دوم را با جزئیات بیشتری بررسی خواهم کرد.
مشتاق نظرات شما برای پختگی مطالب هستم.
چه مقالهی جالبی بود. اولین بار بود با چنین واژهای آشنا شدم. دوست دارم بدونم اصلن چرا فقیر و ثروتمندی باشه، که کارناوال درست بشه؟ همیشه حیران این بینهایتی انسانها هستم. ممنونم
بنظرم دنیا عادلانه نیست و یه جورایی نباید هم باشه. برای همین رسیدن به عدالت میشه یک معنا که بشر رو به سمت تکاپو سوق میده. دنیای کج و معوج، بیشتر قصه میسازه و ما مردمان قصهایم.
سپاس خانم موعودی عزیز و بزرگوار
چه دید جالبی به جرم داشت. عنوان خلاقانهای هم براش گذاشتی. مشتاقم ادامهش رو هم بخونم. متشکرم از این تلنگر
عزیز راضیه جان
ممنونم از همراهیت
چه مطلب جذابی بود. ریشه یه سری تحولات فرهنگی و اجتماعی رو با این مقاله بهتر درک میکنم. منتظر مقالات بعدیام😍
ممنونم نرجس جان از حضور و قوت قلبت
عزیزی
چقدر خوب موضوع رو مطرح کردی و بسط و پرورش دادی. دنیای وارونه میتونه داستانهای عجیب و جالبی بسازه.
مریم جان قلمت عالیه.
سپاس مرضیه جان هنرمند
خوشحالم از حضورت
چه جالب. تا حالا دربارهی همچین چیزی نخونده بودم. واقعن مردم بلد نیستن چجوری و کجا میتونن احساسات و هیجاناتشون رو تخلیه کنن و این خیلی رنجآوره و خب باعث میشه تو جاهای اشتباه این کارو انجام بدن.
ممنون از این اطلاعات مریم عزیز. البته تصور میکنم باید دوباره بخونمش تا بهتر درکش کنم.
عزیزی زهرا جان
آره مسئلهی شناخت و بروز احساسات و هیجانات پیچیده و مهمه. بنظرم باید بیشتر ازش بخونیم و بنویسیم.